-
یه شعر قشنگ
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:47
در این واپسین لحظه های غریب، دلم از هوای تو دم می زند برای دمی با تو بودن دلم، به اجبار حرف از غزل می زند در این لحظه هایی که در هر نفس، سرود خداحافظی خوانده ای دل من برای وصال تو باز، نت عشق را یک نفس می زند پس از آن همه آشنایی کنون، نگاهم به پیش تو بیگانه است وگرنه چرا این نگاهت هنوز،در عشق رارنگ شب می زند؟ میان...
-
کارو
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:44
نــــــــاز... گفتم که ای غزال ! چرا ناز می کنی ؟ هر دم نوای مختلفی ساز می کنی ؟ گفتا : به درب خانه ات از کس نکوفت مشت روی سکوت محض تو در باز می کنی ؟؟؟
-
کارو
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:42
گل سرخ و گل زرد گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟ گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی به خود هموار کنی
-
داریوش
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:41
چکاوک کجای این جنگل شب، پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت، پرمیکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی، من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم، نبضِ دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز، پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم، نرو آه نمیکشم، بشین حرف نمیزنم، بمون...
-
فروغ فرخ زاد
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:38
خلوتی می خواهم و آغوش تو نقش پنهان آه ای مردی که لب های مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای هیچ در عمق دو چشم خامشم راز این دیوانگی را خوانده ای ؟ هیچ می دانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم هیچ می دانی کز این عشق نهان آتشی سوزنده بر جان داشتم گفته اند آن زن زنی دیوانه است کز لبانش بوسه آسان می دهد آری اما...
-
سلام به عاشقان
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 14:03
دلم برات خیلی تنگ می شه ... دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن...